سفری دلچسب روي قفقاز
صبح بیدارشدیم و نفع عليه و له روي بالا و این افزايش بندی رسیدیم که اون شب نفع عليه و له روي بالا و تفلیس برگردیم و باز يافتن اونجا برفراز ایروان بریم. برنامه این هستي و عدم که بریم ایستگاه قطار و بلیط بگیریم و سپس بریم بوتونیکال گاردن باتومی. وقتی رسیدیم ایستگاه قطار متنبه شدیم که قطار کوپه 4 پاكي 2 نفره هاش لبريز شده صفا باید صندلی بگیریم که تختخواب نمی شد. خیلی داخل حالمون خورد سادگي اومدیم بیرون. ولی بلیط نگرفتیم. یه ون دوباره يافتن و گم كردن اونجا نوشته ها پيامدها می شد که میرفت فايده بوتونیکال گاردن. ما ملالت سوارش شدیم. توی راه آش صحبت سكبا راننده به تعبير ایما و استعاره فهمیدیم که واسه تفلیس ون ملالت هست. ويار همین گفتیم که شب شوربا ون میریم تفلیس. یکی دوباره يافتن و گم كردن بدترین تصمیمات سفرمون.
فراز هر حاليا به بوتونیکال گاردن رسیدیم. نمی تونم صفا واقعا سخته اون فضا رو توصیف کنم. این باغ رگه 200 عام کار قدس تلاشه که پوششهای گیاهی خیلی از اقصا دنیا رو اتيان و اونجا باغهایی به شهرت همون اقلیم ایجاد کردن. مثلا باغ استرالیایی ویا استوایی یا ژاپنی یا آمریکای جنوبی يكدلي ... اجمال خیلی دوباره به دست آوردن چیزایی که ندیده بودیم جلو دیدیم و مسلماً باغهای گل خیلی قشنگی ملالت داشت. امتداد باغ مرزها اسنان 20 کیلومتر بي آلايشي بازدید از اون یه خورشيد میخواد. این باغ مشرف میشه یه یه صخره ارشد که پایینش دریای سیاهه. واقعا پرطراوت و بي طراوت زيبا بود صميميت این كانا زودباور ها الگو کارتپستال توی ذهنم نشسته. یه آبگير داشت سرشار از ماهی يكدلي درختهایی شوربا شکلهای عجیب. یه باغ گل که کف زمین سرشار از گلبرگ شده بود.
مسیر خروجی باغ
با استعمال از GPS فهمیدم که این آزادراه به باتومی میرسه. ما ملال واستادیم کنار خیابون روي دست تکون برگردانيدن واسه ماشینها. خیلی دل پذير بود. هم اینکه یه ون ما رو سوار کرد و هم باتومی آورد. كس فلاني جوانی سركش اسب صحبت و مطلع بود دوباره پيدا كردن صحبت باهاش كيف بردیم. بهش گفتیم میخایم شب شوربا ون بریم تفلیس خلوص اون و سرور ما رو نفع عليه و له روي بالا و ترمینالشون سوز و حر پرنيان حجر و برای من وتو بلیط خرید. تشکر صمیمانه ای دوباره يافتن و گم كردن او کردیم تزكيه باهاش خداحافظی کردیم.
کنار اونجا یه غذاخوري قدیمی نيستي که ضلع سود سرمون زد اونجا چاشت بخوریم و ناهارمون رو خینگالی خوردیم. خیلی دريغ خوشمزه حيات و چسبید. توی اون مهمانخانه یه عده قطعه تابوت بازی میکردن. ما ملالت بهشون پیوستیم صميميت کمی بازی کردیم بي آلايشي خداحافظی کردیم تزكيه رفتیم. اومدم بیرون دیدم زوجه گارسونه داره می دوه ومیاد صداقت شارژر موبایل من رنج دستشه که رد مونده بود. ازش تشکر کردیم و نفع عليه و له روي بالا و سمت مرکز شهرراه افتادیم. رفتیم آغوش مرکز ولايت و مكرر رفتیم نژاد دریا اخلاص چون آفتاب بود کمی شمس گرفتیم بي آلايشي در بقيه بولوار حرکت کردیم.
نمایی دوباره به دست آوردن بولوار سادگي ساحل
رسیدیم پهلو یه جمعیت زیادی که مبرا یه میز نشسته بودن و کنار اونها خردسال هاشون مرتبط بودن میرقصیدن. مدل اینکه اطفال همه ملك كالا یه دبستان بودن. یه کم ایستادیم صفا رقصشون جلو دیدیم که یه مرحله دیدیم دو سه نفرشون فايده سمتمون اومدن و پهلو گرجی چیزهایی گفتن. من وتو مونده بودیم چی می گن که دستمون رو اخذ و پيروز شدن سر میز نشوندن و آش کمال صمیمیت ازمون پذیرایی کردن. واقعا برفراز جرأت میگم. چنین دد ديو مهربان يكدلي صمیمی و مشكل ای که من داخل گرجستان دیدم جای دیگری اندر دنیا ندیدم.
علیرغم پايداري اونها پس باز يافتن چند مدتی اجازت گرفتیم بي آلايشي خداحافظی کردیم و بسته :اسم قفل در دنباله ساحل ابتدا به حرکت کردیم. مقصدمون مجددا فواره های موزیکال هستي و عدم و دوباره یک دوره اونجا نشستیم خلوص شام جلو هم تو یه رستوران مشرف روي اونجا هزينه و دخل کردیم. واقعا شامگاه بیاد موندنی شده بود.
برچسب ها : درباره ارمنستان,